یک/ جدیدا قیافه هر پسری رو تو ماهواره می بینم
واسم آشناست . جالبه آدمی که با داشتوندن این همه دوس پسر بازم تنها بوده
دو/اومدن بهار همیشه با یه حس گوسفندی آمیخته بوده
پرخوری . پر خوابی. پر نشستن با یه کتاب . پر اس ام اسی.پر بیحوصلگی
رنگش سبز فسفریه. رنگی که تو لباس ازش بیزارم ولی تو دیزاین خوشم میاد
سه/خاله زاده ی سه سالم متولد خارجه . مادرو پدرایرانی . برگشته به مامانش گفته " مامی ! من کاناداییم یا آمریکایی؟
چار/روز چندم عید رفتیم واسه عمو زادم عیدی بخریم . من می گفتم لباس . آبجی کوچیکه می گفت عروسکلباس که گیرمون نیمومد . خدااییشش خیلی اشغال بود طرحاش. رفتیم عروسک بخریم
من یه عروسک مو بور تیریپ مجاری انتخاب کردم . آخه من همیشه عقده عروسک مو بور داشتم
آبجی یه عروسکه آفریقایی انتخاب کرد . آخرش ما بردیم و عروسک مجاره رو خریدیم
آقا بچه خوشش نیومد . چند روز بعدش متوجه شدم
بچه عقده ی موی بور و چش رنگی داشته و از هر کی چشاش رنگی و موش بور باشه بدش میاد
از جمله هم کلاسیاش
پنج/ یکی دو ماه بود مث چی افتاده بود تو دهنم همش می گفتم ای خدا
هی رد می شدم از جولو ننم می گفتم ای خدای بزرگ
جدیا
بابا ننت خدا پرست . بابات خدا پرست ؟
تا این که دیروز بابا بام صحبت کرد
ترک کردم
شیش/دیشب تو تختم خوابیده بودم . مامان گفت دوست داری بیام پیشت
گفتم بیا
اومد . بعد از چند دقه دیدم همچین رفتیم تو هم که نگو . دیدم داره کمرمو با ناخنای کوتاش ناز می کنه . گفتم ای ول چقد حال می ده
یه وق خوابش نبره . گفتم بذا منم نازش کنم ببنم خوشش میاد.آرووم انگشتمو گذاشتم رو کمرش و شروع کرم خنجول کشیدن نازانه
یه دفه پرید . گفت: پس تو کی می خوای این ناخن هاتو بگیری
posted by nasha @ 11:04 AM
3 Comments
