Tuesday, January 04, 2005

اپیزود

یه تیکه یخ خورد به شیشه
از خواب پریدی و اروم صدام زدی
ماهان! عزیزم! داره تگرگ میاد
آروم لباتو می چسبونی رو گونه ی چپم :پوه
روت رو بر می گردوونی و به اسموون خیره می شی
می خوام چشای خمارتو ببوسم.می خوام گونه ها تو به دندوون بگیرم ولبای خشکتو زبوون بزنم
یه گنجشک نشست رو لبه ی پنجره
هیچ وقت فکر نکرده بودم وقتی تگرگ میاد اونا کجا می رن
. ایا می تونن زود به آشیونشون بر گردن ؟ممکنه یه تیکه یخ بخوره تو سرشوون و از حال برن ؟
شاید اشیونش خیلی دوور بوده و به این جا پناه اوورده
چشمامو می بندم
پرنده ها حس قوی ای دارن . اوون باید تشخیص می داد هوا داره ناجوور می شه
اوه نه روزای خوب افتابی هم کمتر پرنده ای این جا می شینه
من واقعا قصد نداشتم بگم روزای افتابی روزای خوبی ان همین طوری گفتم
اوه نه این فقط یه فضا سازی ذهنیه
فقط واسه این اونو پروندم و به این جا پناه دادم تا اپیزود ِ"پرنده،تگرگ و ماهان " رو بنویسم
چشمامو باز می کنم و به تو نگاه می کنم
که دستتو دراز کرده ای رو به پنجره
مامان ! جوجو

1 Comments:

At 4:28 PM , Blogger nasha said...

salam
faghat baraye emtehan

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home