Tuesday, May 02, 2006

سوختگی

باز بوی گرما میاد
کاش میشد به خواب تابستونی رفت
حالا یا باید باز تعطیل بشم یا باید
تعطیلاتو یه جای گند که همچیزش سر وقته سپری کنم
شاید
شاید اینم تقدیر منه
که باید با وز وز پشه های تابستونی
و جیک جیک گنجشک های پنج صبی
کارم به دادو بیداد بکشه
امانوئل
داشتم نقاشی گیتاریتو نگاه می کردم
که یادم اومد که امسال سال فارغ التحصیلیته
اول فکر کردم خوشحالم
بعد دیدم
دارم از حسادت و حسرت آتیش می گیرم
اول دماغم سوخت
بعد چشام
بعد هم همه چیز خاکستر شد

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home