سور
از صبح دلم غنج میره
ذهنم واسه اولین بار تو این دو سال
از هذیان نگرانی برا آینده در اومده
و عملا وارد هاله ای از امید شده بود
چه سوری بود
چه سوری بود
و من در آن
مهمان بودم
ذهنم واسه اولین بار تو این دو سال
از هذیان نگرانی برا آینده در اومده
و عملا وارد هاله ای از امید شده بود
چه سوری بود
چه سوری بود
و من در آن
مهمان بودم
1 Comments:
بس که ديوار دلم کوتاه است، هر که از کوچه من مي گذرد،از براي حوســي هم که شده،سرکي ميکشد و مي گذرد
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home