Sunday, June 04, 2006

سور

از صبح دلم غنج میره
ذهنم واسه اولین بار تو این دو سال
از هذیان نگرانی برا آینده در اومده
و عملا وارد هاله ای از امید شده بود
چه سوری بود
چه سوری بود
و من در آن
مهمان بودم

1 Comments:

At 5:38 PM , Anonymous Anonymous said...

بس که ديوار دلم کوتاه است، هر که از کوچه من مي گذرد،از براي حوســي هم که شده،سرکي ميکشد و مي گذرد

 

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home