پیشرفت خوبیه که دیگه شبا با رویا پردازی نمی خوابم
رویا پردازی مخصوصا در مورد پسرا دیگه کمترین لذتی نداره
مغزم بیکار تر از گذشتس اما هوشیار تر . شبا کنار مامان دراز می کشم تا کمی همدیگرو نوازش کنیم
مغزم بیکار تر از گذشتس اما هوشیار تر . شبا کنار مامان دراز می کشم تا کمی همدیگرو نوازش کنیم
یه قدرت باور نکردنی حسی تو دساشه که اعصابتو به هر جهتی که می خواد می بره
من زیر حرکات لطیف دساش جدی جدی قفل می کنم
جایی برای نگرانی نیس . می تونی مطمئن باشی اون این کارا می تونه تا پایان دنیا برات ادامه بده
جایی برای نگرانی نیس . می تونی مطمئن باشی اون این کارا می تونه تا پایان دنیا برات ادامه بده
جای نگرانی نیس
موقع خواب آرووم می خزم تو تختخوابم
کارخونه درس وقتی شروع به کار می کنه که تو نمی تونی طاقت بیاری
موقع خواب آرووم می خزم تو تختخوابم
کارخونه درس وقتی شروع به کار می کنه که تو نمی تونی طاقت بیاری
و اون فکر پشت سر هم میاد سراغت . حالا آروم نشستی
تمام صدا ها دور شدن . و تصویر های متحرک به آهستگی رویای تو رو میسازن
تمام صدا ها دور شدن . و تصویر های متحرک به آهستگی رویای تو رو میسازن
جولوی چشم تو . تو با چشای باز داری رویاتو می بینی . کارخونه به راه افتاده
بی صدا و آرووم . داشتی فک می کردی که چی میشد خاله کوچیکه ازدواج نکرده بود
و با هم زندگی می کردین .داشتی فک می کردی مث چی براش مایه می ذاشتی
و با هم زندگی می کردین .داشتی فک می کردی مث چی براش مایه می ذاشتی
مث چی دوسش داری . مث چی می خوایش
تصاویر آرووم میشن . بچه ها وارد میشن . این بچه های دوس داشتنی که من می خواستم منکرشون بشم
تصاویر آرووم میشن . بچه ها وارد میشن . این بچه های دوس داشتنی که من می خواستم منکرشون بشم
بچه ها رو به من لبخند می زنن . پسر کوچکتر موهای لختشو تکون می ده و دلم غش می ره
مغزم . مغزم همیشه حرف می زنه و تنها یک کلمه اش کافیه که من همه چیزو بفهمم: غیر ممکنه
تصاویر تند میشن بچه ها بازی می کنند و از تصویر خارج میشن .خودمو می بینم
که دارم ابرو های خاله کوچیکرو بر می دارم .دردش می گیره می بوسمش . می بوسمش . می بوسمش
که دارم ابرو های خاله کوچیکرو بر می دارم .دردش می گیره می بوسمش . می بوسمش . می بوسمش
آه خدای من
نمی تونم این قدر خود خواه باشم . بچه ها نباشن . یعنی نبودن یا بمیرن؟ کدومش؟ من کدومشو دارم تصور می کنم ؟
اینا ناراحتم می کنه .آیا من دارم توی مسائل عاشقانه افراط می کنم ؟ یا این که اصلا نمی دونم دارم چی می کنم ؟
یا این که این خیلی ساده و ابتداییه
نمی تونم این قدر خود خواه باشم . بچه ها نباشن . یعنی نبودن یا بمیرن؟ کدومش؟ من کدومشو دارم تصور می کنم ؟
اینا ناراحتم می کنه .آیا من دارم توی مسائل عاشقانه افراط می کنم ؟ یا این که اصلا نمی دونم دارم چی می کنم ؟
یا این که این خیلی ساده و ابتداییه
اگه این خیلی ساده است چرا نمی تونم به پدر و مادرم بگم و مجبورم این جا بنویسم ؟
آیا این یه تابو هست ؟ آیا این یک چیز زشت و شرم آور است ؟چرا همه ی قلبم برای اون به تپش در میاد
آیا این یه تابو هست ؟ آیا این یک چیز زشت و شرم آور است ؟چرا همه ی قلبم برای اون به تپش در میاد
تمام اندام جنسیم در یک مشت قلبم خلاصه شده و همه برای اون می تپه
.می خواین منو درمان کنیم ؟ تا اونو دیگه نخوام ؟ این کارو نکنین
این خواستن قشنگه .
6 Comments:
salam .. in behtarin neveshtat bood ke khoondam .. albate ta hala ..nemishe ino darman kard ... har ki ham ke bekhad in karo kone khare .. khastan ???? mage mishe ke nakhay ? man ke doost daram hamishe ino bekham .. baghiye bezar nakhan .. ( avali commento indafe man gozashtam )
hi where r u
hi,man sher ziad doost nadarm,,,ye sar be sherat zadam ghashang minevisi!!!:)srry inja commentesho gozsahtam ....say nakon heseto bokoshi va nazar kesi in karo bokone
salaam. mamnoon az commentet. ghablan gofte boodam ke linket o ezaafe kardam! movafagh baashi
سلام دوست عزيز، ارزو داشتي كه كامنت زياد داشته باشي. من هم آرزو مي كنم به اين آرزوت برسي.
وبلاگ ريبا و خودموني داري...
موفق باشي
راستي يادم رفت بگم كامنت قبلي من بودم: پدر گمشده:
http://amir.baharestan.ws
Post a Comment
Subscribe to Post Comments [Atom]
<< Home