Sunday, March 19, 2006

آهای روسری آبی

دیشب مادر و دختری نشستیم فیلم روسری آبی رخشان خانوم بنی اعتماد
رو نگاه کردیم
البته برای بار دوم
نمی دونم چرا بار اول مث چغندر نپخته نشستم نگاه کردم
گه گاهی هم خمیازه می کشیدم که کی تموم میشه
ولی این بار
بعد از چهار سال انگار یه کم حالیم شده بود بابا چی به چیه
پس مو رو برای چی گذاشتن؟
همچین این موهامو می نداختم رو چشمام که کسی اشکامو نبینه
یه هو احساس می کردم سیب گلوم داره میلرزه
هی می گفتم دختر دلتو بزن به دریا بشین وسط اتاق یه دل سیر گریه کن
اون وقت بابا با مامان دعواش میشد
که این فیلما چیه واسه این دختر میاری خونه
احتمالا منم وسط هق هق هام ، همین طور که دماغم رو بالا می کشم می گم
این که چیزی نیست . تازه من خودم فیلم لاو استوری رو دیدم ، این قدر هم گریه کردم

0 Comments:

Post a Comment

Subscribe to Post Comments [Atom]

<< Home