Wednesday, August 15, 2007

پایان پیاده رو

این وبلاگ بسته شد
برای همیشه

Monday, August 13, 2007

وقتی واسه همه دنیا ناز می کنم

خیلی دلم می خواد از این جا برم
کجا برم ؟
دلم می خواد یه جایی برم با هوای برفی
اونوقت یه کار با ساعت کار نه چندان کم داشته باشم
با حقوق خوب و همکارای خوب
با یه سگ و یکی دو تا دوست پسر
و چندین تا دوست دختر
البته بدم نمیاد تک و توکی هم فامیل داشته باشم
سگ گرگی پلیس میخوام
دلم می خواد گه گاهی هم برم کنار دریا با سگم تو آب بازی کنم
می خوام موهامو همچین بریزم رو شونه هام و واسه همه دنیا ناز کنم
شایدم موهامو کوتاهه کوتاه کردم و تیریپ کانتری زدم
دلم می خواد تاپ بپوشم و شلوار جین
با یه کت جین روش
یه دستبند چرم هم دوست دارم
و یه کیف پول چرم
یه ماشین مدل سنگین دوست دارم ، تیره رنگ
می خوام خونم آپارتمانی باشه
با همسایه های جوون
می خوام واسه ناهار یا شام برم تو یه کافه کوچیک
اون جا یه چیز گوشتی با سبزیجات بخورم اما آرووم
ارووم
نه مث این جا که انگار همه چیز دنبال آدمه
دلم می خواد یه کم مشروب هم بخورم
شایدم نخورم
نه نمی خورم
آب میوه می خورم
می خوام یه زندگی سالم داشته باشم
می خوام آخر هفته ها برم مهمونی یا مهمونی بدم یا اینکه
دسته جمعی بریم بیروون
ترجیح می دم تا مدت طولانی ازدواج نکنم
دلم می خواد یه زندگی خیلی آرووم داشته باشم
ترجیح می دم هیچ بچه ای تو زندگیم نباشه
دوست دارم هر از چند گاهی برم فروشگاه زنجیره ای
و جنس بخرم
این کارو دوست دارم
دوست دارم
واسه حمومم انواع شامپو و خوشبو کننده بخرم
با تلویزیون خدافظی می کنم و گه گاهی فقط اخبار یا موزیکشو گوش می دم
شبا موزیک می ذارمو می رم بیرون با سگم قدم می زنیم و قبل از خواب رادیو گوش میدم
سگم اسمش راشله
شایدم مارشال
بعضی وقتا پولامو جم می کنم میرم کنسرت
آخ خدایا میشه سگا رو هم برد ؟
من عاشق کنسرتم
هی بپر بالا پایین
هی جیغ بزن
هی قهقهه بزن
یعنی میشه من این قد حال کنم؟
یکی منو از این خواب بیدار کنه

Wednesday, August 08, 2007

فقط کافیه با اونا دوست بشی

میام بیرون
رزای سرخ دوباره حشریم می کنن
تو دلم داد می زنم
هورا
فاتح شدم
تو بغل اونی که دوست دارم خوابیدم
تو سرم داد می زنن
تو گه خوردی خوابیدی
تو گه می خوری می خوابی
میام بیرون
فقط یه خواسته دارم
دیر برسم


می دونی
تو معرکه ای
فقط یه چیزی کم داری
منو


خواب دیدم یه پسری اومده خواستگاریم
از اون چیزاس که فقط تو خواب اتفاق میوفته
کلی چیز گفت که به نامت می کنم
بش گفتم من فقط یه چیز می خوام
میتونی چشاتو حیذ (حیظ)(هیظ)(هیذ)کنی بم نیگاه کنی جوری که من بدم نیاد ؟


تازه دوم راهنمایی بودم
بم گفت
اگه می خوای این جا دووم بیاری بایست گرگ باشی
منم دلم می خواد یه گرگ باشم
ولی نه اون گرگی که تو فکرشو می کنی
نه اون گرگی که همرو جر می ده
دلم می خواد یه ماده گرگ باشم
هر چند بیشتر شبیه ماده کوالام
:D


به ضاهر خیلی سادست
دوستی رو می گم
باورت میشه
من دارم کم کم میرم نزدیک بیست و پنج سال
ولی یه دوس دختر ندارم به خاطر خدا
دخترا مشکلن
وقتی با یه پسری تکلیفت مشخصه
یا تو رختخوابی
یا بیرون دارین یه فیلم می بینید یا تو پارک نیشستید زر می زنید
هر چیم زرت زر باشه
منظورم اینه که رابطه با پسر هر چی هم چیپ باشه بازم میشه نیگهش داشت
ولی دختره می ذاره میره
می گه چرا وقتمو تلف کنم
یا این که دخترا به این راحتی پول خرج هم نمی کنن
باور کنید
هر چند پسرا هم پولی خرج دخترا نمی کنن
اصولا کسی پولی خرج کسی نمی کنه
فقط منه خرم که پول خرج این و اون می کنم
یعنی اصولا پول ننه بابامو خرج اینو اون می کنم
تشکر می کنم اگه تصدیق کنید که این جانب یک احمق تهی مغزم
جدیدا برخورد با دخترا بیشتر از برخورد با هر پسری
واسه من ترسناک شده و اعتماد به نفس مضاعف می خواد
از این می ترسم که وقتی دخترو دیدم بعد از ده دقه دیگه حرفی واسه گفتن
نداشته باشم یا اصلا خوابم بگیره .خیلی وقتا شده
تو یه جمع دخترونه خوابم میگیره .من می دونم راه نفوذ من
به زندگی اجتماعی از میون رابطه با دخترا میگذره .
من می دونم من به اندازه ی کافی عشق و حالمو با جنس مخالفم کردم و باید
ببینم این جنس یعنی جنس خودم چیه ؟ چی می گه ؟ چی کار می کنه ؟ آرزو هاش چیه ؟
من می دونم دخترا می تونن آرامش بخش و منطقی باشن . اونا گاهی
بهتر از یه رفیق پسر به تو راه درستو نشون می دن . فقط کافیه با اونا دوست باشی .

Monday, August 06, 2007

ناشا معتقده

من معتقدم آدم وقتی هویتش کشف می شه از جذابیت می افته
من معتقدم آدمی که هویتش با یه ثکث کشف بشه به یه گوز نمی ارزه
من معتقدم آدم باید همیشه چیزی واسه کشف نشدن داشته باشه

HONEY!GIVE ME THE MONEY

چیزی که من نیاز دارم
عشق و زمان و کاره
عشق بازی می کنم اما بدون عشق
زمانو از دست می دم با قدم زدن تو اتاقم
تمام روزو تو اتاقم قدم می زنم
و تو مغزم حرف می زنم
و کار
عاقبت من به کجا می رسه
آیا من یه مامان معمولی می شم
که بلد نیست حتی در مورد دستگاه گوارش هم با بچش حرف بزنه ؟
آیا من یه یه زن ترسو می شم که به خاطر یه بار تصادف دیگه حاضر نیست پشت فرمون بشینه ؟
ایا من یه همسر مهربون حوصله سر بر می شم که حتی روزنامه هم نمی خونه ؟
یا یه خواهر نازک نارنجی که تو سی سالگی هنوز به آبجی کوچیکش حسادت می کنه ؟



بی فایدست بگم کی رو و چقدر دوست دارم
چون اونا می رن
اونا به سادگی می رن
مامان میمیره
بابا میمیره
رفیق پسر میره
چیز موندگاری وجود نداره



دلیل کوچیکترین حرکات و برخوردام و عکس العمل هامو می دونم
اصلا می دونم چمه
می دونم چه مرگمه
اگه احساس کنم بم کم محلی میشه
یا کمتر دوستداشتنی شدم
یا چیزی مشابه این
مث یه سگ پرخاش می کنم
اونوقته که باید تمام وسایل ارتباطی رو از اطرافم دور کنم تا کسی رو آزار ندم
من رنج می کشم
از این که پرخاش می کنم
از این که کسی رو آزار بدم



از یه چیزی بدم میاد
از این که شبو پیش یه پسر بخوابم
و تمام شبو خر خر کنم


خیلی حال گیریه واسه شارژ کارت موبایلت دست به دامن داداشت بشی
ولی اون نامرد در طول روز یه اس ام اس هم برات نفرسته



Wednesday, August 01, 2007

عشق و خستگی و کمی طنز

و من مث سگ می ترسم
مامان می گه ایشالا کفش بعدی رو وقتی می خری که با پول خودت باشه
و من مث سگ می ترسم
از این که رشته ی ناف مامانم جدا بشه
و قسم می خورم دیگه نخرم
خرج نذارم اگه خرجی نمیارم
من مث سگ می ترسم
از اینکه یکی بگه برو دختر تو کارت خوب نیس به درد ما نمی خوری
من مث سگ می ترسم
من می ترسم
دیشب تو تختم شاشیدم
شاشیدم به دشک دویست تومنی


اشکام در نمیاد
میام تو اتاقم
چراغا رو خاموش می کنم
شمعا رو روشن می کنم
میشینم
بعد فک می کنم
به بدبختیام
تا بلکه اشکم در بیاد
ولی اشکام در نمیاد
بعد پامیشم
چراغو روشن می کنم
شمعا رو خاموش می کنم
میرم بیرون


جدیدا هروقت به مامان آویزون میشم
بم میگه ناشا چته ؟
چرا مث جوجه دنبالم میای ؟
منم تو دلم می گم
احساس می کنم همین دوسه ساله دیگه دارمت
احساس می کنم بزودی میری و تنها میشیم
بدن تو و گوشت نرم تو گرمایی داره که بدن هیچ پسر و دختری برام نداشته
دستای تو تردیدو اطمینان و امید واری رو با هم داره
و نگاه تو فقط عشقه و خستگی و کمی طنز



صبا فقط داد می زنم
درا رو محکم نکوبید
آرووم بیا
آرووم ببند
پاشو تنه لش
پاشو تنه لش
صب شده





هر چی فک می کنم دلم برای کسی تنگ نمیشه
نمی دونم چه گیری دادم به خودم ثابت کنم عاطفمو از دست ندادم
500 تومنی می دم به بچه کوچولوهای نوازنده خیابونی
یا واسه بچه سبزی فروش محلمون شکلات می خرم
یه وقتایی هم این جوری با خودم فک می کنم
که یعنی ناشا
تو دلتم واسه خاله بزرگه که هفت ساله ندیدیش تنگ نشده؟
بعد با کمال پررویی این جواب می رسه
که اگه پونزه سال دیگه هم نبینمش دلم تکون نمی خوره
یه جوری می شم