Tuesday, June 27, 2006

تصویر ازاین سایت انتخاب شده

Sunday, June 18, 2006

فعلا بای تا روز تولدم ده تیر شماجون

روز مهمی نیست

اگه واسه نوشتن تا اون روز

صب می کنم
فقط یه بهانس
بیشتر واسه شما نه خودم
خودم که بیست و چار ساعت شبانه روزم می تونم بنویسم
وقتی می گم شما خنده ام می گیره ؟ می بینی مرتیکه ؟ می بینی خنده داره ؟
این جا شمایی وجود نداره
این جا فقط یه دفتر چه ی جادویی تمرین نویسندگیه درس مث رقصیدن
میشه صد جور مانور توش داد و فقط یه من توش وجود داره
من هم منم و هم شما
من تنها نویسنده ایم که از خوندن خودم بارها و بار ها لذت می برم
درس مث رقصیدن خودم درس مث آواز خودم درس مث لبخند خودم
درس مث صدای نفسای خودم

Wednesday, June 14, 2006

دریچه


نمی خوام دلم نقش دریچه هوا رو بازی کنه
که به اون رفت و آمد کنن
با یادگاری ها ، با اشک و آخ ها و بوسه هاشون
گاهی فک می کنم آدمی به مغز سنگین یه دانشمند
نیاز داره تا فکر سوسول یه نویسنده مث من
گاهی فک می کنم به قلب یه سیاست مدار نیاز دارم
تا قلب خواهش کننده ی یه متوهم در جستجوی جن خونگی

Monday, June 12, 2006

داد

وقتی چشات داره داد می زنه
دهنتو ببند
وبلاگ مقدس
قطعه 189

Saturday, June 10, 2006

حرص

دیگه نمی تونم خوشبختی رو با پرواز یه پرنده
یا پرش یه ملخ ارضا کنم
میل به خوشبختی یه حرصه

Friday, June 09, 2006

جن خونگی


این روزا یه جن خونگی کوچیک تو مایه های ای تی می چسبه
اسمشم ادوارد باشه
حتما باید غذا رو سر میز با من بخوره
لازم هم نیست دست به سیاه و سفید بزنه
حال می کنی عمق تنهایی رو ؟

Thursday, June 08, 2006

نقطه

مهتاب بود
و ما
تاریکی را التماس می کردیم
تو سیگاری روشن کردی
و نقطه ای روی دستت سوزاندی

Tuesday, June 06, 2006

برج

این جا درخت ها تا نوک برج ها قد می کشند
می پرسی چرا گذشته را رها نمی کنم
چون چیزی در امروزم سراغ ندارم

Sunday, June 04, 2006

سور

از صبح دلم غنج میره
ذهنم واسه اولین بار تو این دو سال
از هذیان نگرانی برا آینده در اومده
و عملا وارد هاله ای از امید شده بود
چه سوری بود
چه سوری بود
و من در آن
مهمان بودم

Saturday, June 03, 2006

GF

ramin6322:az tab GF pm plz

نقطه ی بحرانی



نمی ذارم غم بهم تجاوز کنه

Friday, June 02, 2006

love is...

ناشا فیلم عاشقانه ضبط می کنه

عکس برگردون لاو ایز به از هیچی

Thursday, June 01, 2006

دیوانه بازی

ریز ریز می خندم
مث دیوونه ها
یکی تند تند پیشونیمو فشار میده
مامانه
بش می گم : آه ، داشتم اپرا می خوندم
می گه : یه شب سمفونی می سازی
یه شب اپرا می خونی ، یه شب پیانو می زنی
دیوونم کردی