Friday, December 30, 2005

کودکان مقدمند

توی خیابون اصلی ما یه پسر کفاش بود که شرافت مندانه گدایی هم می کرد گدایی همه چیز . پول .خوراکی .گدایی واکس زدن من واسه این که نبینمش و صداشو نشنوم که از خدا می خواست امام حسین نگه دارم باشه مدت ها بود مسیرمو عوض کرده بودم و از اون دست خیابون برمیگشتم خونهیه روز دیدم یه پسر دیگه هم این دست نشسته.از دور نگاش کردم و قدمامو آهسته کردم.کوچیکتر از اون یکی بود .چار زانو نشسته بود و بساط واکسی هم نداشت . شغلش آکبند گدایی بود.دیدم طفلگی داره دستاشو فوت می کنه. هوا زیاد سرد نبود اما این قدر رو زمین نشسته بود ، سرما نشسته بود تو بدنش و تو دستاش.همین که بش رسیدم گفت سلام خانوم. بش گفتم سلام و رفتم . یاد حرف نیو افتادم که می گه: شکم گرسنه به احساسات تو نیاز نداره.دیشب یه مقدار پول دستم اومد.و فکر کردم اگه بتونم هر هفته یه کم پول کنار بذارم . میتونه یه جفت دستکش و جوراب گرم و یه وعده غذای به درد بخور داشته باشه .دلم می خواد اگه من می تونم
kit kat
پونصد تومنی بخورم اونم بتونه.دلم می خواد به همه ی بچه ها کمک کنم
کودکان همیشه مقدمند

Tuesday, December 27, 2005

جن گیر

دانشگاه فیلم جن گیر رو گذاشته . نیوشا گیر داده فردا باید بریم ببینیم
بش گفتم تو که می خوای بشاشی تو خودت، چرا جیم کری نگاه نمی کنی؟

Sunday, December 25, 2005

وقتی زمین جای امنی شد

داشتم به جمله ی تو فکر می کردم و فکر می کردم به احتمال زیاد این حرف از دهنت پریده .تو معمولا با جمله هایی که یک لحظه هم روشون فک نکردی منو ساعت ها به فکر می ندازی . دوشنبه ها رو دوست دارم یا بهتره بگم داشتم چون تو کنارم نشسته بودی و روی جزوه هامو نگاه می کردی .منم یه زمان مث تو حوصله ی مرتب نویسی رو نداشتم. اما خیلی چیزا تغییر کرده. نظم به من کمک می کنه که صبور باشم .بهم کمک می کنه بتونم با آرامش تو رو دوست داشته باشم و جمله ی "گور باباش " رو به موقع به کار ببرم . دوشنبه ها رو دوس دارم چون روی جزوه ی منو نگاه می کنی و میشنوی که می گم : می تونم از روش برات کپی بگیرم. تو می گی کپی هیچ وقت مث اصل نمیشه . می دونم حق با توئه . ، حتی داشتن تمام جزوه های من نمی تونه این واقعیت رو که زندگیت بینظم شده از یاد ت ببره .دستت رو می ذاری روی دستم ، و زود برمی داری چرا که این باور که ما هر دو دختریم و جسم های ما برای لذت دادن به یکدیگر آفریده نشده تو رو رنج می ده . تو برای من زیباترین دختر نیستی . باهوش ترین هم نیستی .و همین طور بهترین .بگذار راحتت کنم هیچ ترینی برای من وجود ندارد . تمام تلاش های من و تو در نهایت به جایی ختم میشود که "تر " باشیم.نمی دونم چرا وقتی می خوام عاشق وارانه به تو فکر کنم خودم و تو را می بینم که با زنگ ساعت از جا می پریم و به هم لبخند می زنیم .نمی دونم چرا وقتی به تو فکر می کنم صحنه ای را می بینم که در اوج خستگی با هم می رقصیم به امید اینکه زمین جای امن تری برامون بشه.حتی صحنه ی دعوا کردن .و صحنه ای که در دو طرف اتاق هر کی داره به کار خودش می رسه و هوا بوی هیچی نمیده . هیچ چیز اغراق آمیزی وجود نداره تا بتونه ما رو گول بزنه که این عشق بیپایانه.هیچ فایده ای نداره اگه بخوایم توضیح بدیم چی ما رو به هم نزدیک میکنه .هیچ فایده ای نداره اگه ساعت ها به هم فکر کنیم . تنها چیزی که ما بش نیاز داریم ، تبدیل تمنای محافظت شدن به آرزوی محافظت کردنه. اون وقت زمین جای امنیه برای زندگی کردن