Friday, August 12, 2005

هایکو

هر صبح
تنها
بیدار میشوم
با این رویا که دستم تن شیرین تو است
که لب هایم را می فشارد

ماریچیکو
عاشقانه های ژاپنی

Wednesday, August 10, 2005

نوازش

گاهی اوقات می خوام به پدر و مادرم بگم چقدر به نوازش هاشون نیاز دارم
. اینکه کنار من رو تخت بشینن و موهام رو نوازش کنن
معمولا وقتی می خواهند چراغ اتاق خواب را خاموش کنند
می گویم :"حالا یه کم بشین" و او همین طور که نشسته است شروع می کند به نوازش موها و بدن من
جایی در یک کتاب روانشناسی خواندم که "نوزاد بدون نوازش خواهد مرد" و این
عاطفه ی غریزی که در و جود مادر هست کمک می کنه که نوزاد زنده بمونه
حالا از زمان نوزادی من بیش از بیست سال می گذره ولی هنوز هم حس می کنم
بدون نوازش نفسم بند میاد .حس حاصل از نوازش که هم در نوزادی و در بیست و
اندی سالگی من مشترکا وجود دارند "حس امنیت " است .این حس امنیت بعد ها در
فقدان پدر و مادر توسط همسر تغذیه می شود . . ما حس های کودکانه مان را با خودمان
به مر حله ی بزرگسالی می آوریم . نیازمان به نوازش شدن یکی از آن هاست
تغذیه نشدن نیاز ما به نوازش شدن دلیل بر این نیست که این حس وجود ندارد
چه بسا افراد میان سالی که به سبب اینکه دیگر بزرگ شده اند و هیکل بزرگ کرده اند
مورد نوازش پدر و مادر قرار نمی گیرند و از طرف دیگر زندگی عاطفی موفقی هم ندارند

Saturday, August 06, 2005

غرور

غرور آدمی تنها در برابر گرسنگی و عشق تسلیم می شود
افلاطون