Saturday, January 08, 2005

چارلز بوکوفسکی

اون وخ که زنا
آینه شونو با خودشون نبرن
هر جا که میرن
شاید بتونن با من راجع به آزادی
گپ بزنن

حق با توئه آقای چارلز بوکوفسکی
تا وقتی که زنا رو مجبور کنیم تا نگران هر جور اظهار نظری باشن
تا وقتی که 90 درصد دخترا به بهانه ی دستشویی برن میک آپ
وضع همینه
بت تبریک می گم اقای بو کوفسکی
تو در کوتا هترین جملات سخت منو به فکر واداشتی

Tuesday, January 04, 2005

اپیزود

یه تیکه یخ خورد به شیشه
از خواب پریدی و اروم صدام زدی
ماهان! عزیزم! داره تگرگ میاد
آروم لباتو می چسبونی رو گونه ی چپم :پوه
روت رو بر می گردوونی و به اسموون خیره می شی
می خوام چشای خمارتو ببوسم.می خوام گونه ها تو به دندوون بگیرم ولبای خشکتو زبوون بزنم
یه گنجشک نشست رو لبه ی پنجره
هیچ وقت فکر نکرده بودم وقتی تگرگ میاد اونا کجا می رن
. ایا می تونن زود به آشیونشون بر گردن ؟ممکنه یه تیکه یخ بخوره تو سرشوون و از حال برن ؟
شاید اشیونش خیلی دوور بوده و به این جا پناه اوورده
چشمامو می بندم
پرنده ها حس قوی ای دارن . اوون باید تشخیص می داد هوا داره ناجوور می شه
اوه نه روزای خوب افتابی هم کمتر پرنده ای این جا می شینه
من واقعا قصد نداشتم بگم روزای افتابی روزای خوبی ان همین طوری گفتم
اوه نه این فقط یه فضا سازی ذهنیه
فقط واسه این اونو پروندم و به این جا پناه دادم تا اپیزود ِ"پرنده،تگرگ و ماهان " رو بنویسم
چشمامو باز می کنم و به تو نگاه می کنم
که دستتو دراز کرده ای رو به پنجره
مامان ! جوجو